کانال تلگرام احساس زخمی با موضوع دلنوشته ها و جملات عاشقانه
کانال تلگرام برق خنده با موضوع جوک و لطیفه های خنده دار
مادر پسر هشت ساله ای فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد .
یک روز پدرش از او پرسید: «پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست ؟»
پسر با معصومیت جواب داد: «مادر اولی ام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است .»
پدر با تعجب پرسید: «چطور؟»
پسر گفت: «قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت میکرم ،
مادرم میگفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست . . .
اما من به شیطنت ادامه میدادم.
با این حال، وقت غذا مرا صدا میکرد و به من غذا میداد.
ولی حالا هر وقت شیطنت کنم ،
مادر جدیدم میگوید اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمیدهد . . .
و الان دو روز است که من گرسنهام .»
دلم مرڪَ میخواهد!
بی صدا
بی هیاهو،
بی شلوغی.
بی ڪَریه ها و ضجه های مادرم؛
آرام محو شوم از صفحه زندڪَی،
جوری که انڪَار از اول نبوده ام..!
و نقطـــــه ســــر قبـــر !
ﺗﻨﻬــﺎ ﺯﺧــﻢ ﺯﻧــﺪﮔــی اﻡ . . .
ﺗــﻮیے !
ﻫﻤــہ ﺑــہ ﺯﺧــﻢﻫــﺎﻳﺸــﺎڹ . . .
ﺩﺳﺘﻤــﺎﻝ ﻣــي ﺑﻨــﺪﻧــﺪ . . . ؛
ﻣڹ اﻣــﺎ . . .
بہ زخــمم
ﺩﻝ ﺑﺴﺘــہ ﺍﻡ . . . !
چقـــــــــــــــــــــدر تلخ است
بعـــــــد از ســـــــــــال ها
انتـــــــــــــــــــــظار...!
نیــــــــــــــمه گم شـــــــــــــده ات را
کامـــــــــــل بیابــــی...!
بے وفا باشے شڪایت میڪند
با وفا باشے خیانت میڪند
مہربانے گر چہ زیباست ولے
مہربان باشے رهایت میڪند
حالـا فهمیـدم قصــــدت از آبی که پشـــت ســـرم ریـختی . . . . ؛
ایـــــــن نبود کــــــــــه
« به سـلامت بـرگـــردم » . . . .
قصــــدت
« پــاک کــردن ردپـــایـم » بـــــود . . .