کانال تلگرام احساس زخمی با موضوع دلنوشته ها و جملات عاشقانه
کانال تلگرام برق خنده با موضوع جوک و لطیفه های خنده دار
ﺗﻨﻬــﺎ ﺯﺧــﻢ ﺯﻧــﺪﮔــی اﻡ . . .
ﺗــﻮیے !
ﻫﻤــہ ﺑــہ ﺯﺧــﻢﻫــﺎﻳﺸــﺎڹ . . .
ﺩﺳﺘﻤــﺎﻝ ﻣــي ﺑﻨــﺪﻧــﺪ . . . ؛
ﻣڹ اﻣــﺎ . . .
بہ زخــمم
ﺩﻝ ﺑﺴﺘــہ ﺍﻡ . . . !
چقـــــــــــــــــــــدر تلخ است
بعـــــــد از ســـــــــــال ها
انتـــــــــــــــــــــظار...!
نیــــــــــــــمه گم شـــــــــــــده ات را
کامـــــــــــل بیابــــی...!
بے وفا باشے شڪایت میڪند
با وفا باشے خیانت میڪند
مہربانے گر چہ زیباست ولے
مہربان باشے رهایت میڪند
حالـا فهمیـدم قصــــدت از آبی که پشـــت ســـرم ریـختی . . . . ؛
ایـــــــن نبود کــــــــــه
« به سـلامت بـرگـــردم » . . . .
قصــــدت
« پــاک کــردن ردپـــایـم » بـــــود . . .
دستمو محکم بگیر...ول نکن عزیزم
منی که به یادت هر روز با خودم درگیرم
من هر چی غمه یه تنه حریفم
اما با غم رفتنت بخدا دارم میمیرم
شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم
و تـــــــــــــــــــو....
آهسته زیر لب بگویی
چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود...!
من به هیچ دردی نمیخورم !
این درد ها هستند که مدام به من میخورند !!!
زندگی پانتومیم است !
حرف دلت را به زبان بیاوری؛...
بـــــــاخــــــتــــــی !!!
بچه که بودیم ؛
می دانستیم هر وقت گم شدیم ،
باید سر جایمان بمانیم تا پیدایمان کنند !
مدتهاست گم شده ام !
از جایم تکان نمیخورم...!
پس چرا کسی مراپیدا نمی کند ؟؟!
کاش کشتی نوح بیشتر جا داشت،...
تا تعداد بیشتری انسان را در خود جای میداد !
نسل انسان ها در حال انقراض است !!!
در رفاقت رسم ما جان دادن است
یک قدم را صد قدم پس دادن است
هر که بر ما تب کند، جان میدهیم
ناز او را هر چه باشد، میخریم
آسمـــــــــان ابـــــــــــــری بـــــــــــــود ....
بــــــــــــــــــاران مــــــــــــــــی باریــــــــــــــــــد ....
کودکـــــــی آهستــــــــــه گفت: خدایــــــــــــا ...!
گریــــــه نکـــــن؛ درســــــت میشــــــود !
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم'' ،...
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" ،...
مقداری خرد پشت "چه میدونم" ،...
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" ...!!
خوشـا آنـــان کـه با عـــزت ز گیتی بســـاط خویــش برچیدنـد و رفتند
ز کــــالاهــــای ایـــن آشفتـــه بازار مــــحبت را پســـندیدنــــد و رفتند
خوشـا آنــان کــه در میزان وجدان حساب خــویــش سنجیدند و رفتند
نـگـردیدنــد هــــــرگـــز گــــرد باطل حـقیـقـــت را پســـندیدنـــد و رفتند
خوشا آنـان که بر این عرصه خاک چو خورشیدی درخشیدنـد و رفتند
خوشــا آنــان کـه از پیمانـه دوست شـــراب عشـــق نوشیدنـد و رفتند
خوشــا آنان که با اخلاص و ایمان حــریم دوســـت بوســیدنـد و رفتند
خوشــــا آنــــان کــه در راه عدالت به خون خویــش غلتیدند و رفتند
خوشــــا آنــــان کــــه بـــذر آدمیت در ایــن ویرانــه پاشیدنـد و رفتند
چـــو نخــــل بـــــارور در تنگستان ثمـــر دادنـــد و بخشیدنـد و رفتند
خوشــا آنــان که پا در وادی عشق نــهـــادنــــد و نلغزیدنــــد و رفتند
خوشــــا آنـــان کـه بار دوستــی را کشــیدنـــــد و نرنجیدنـــــد و رفتن
در محفل خود راه مـده همچو منــی را
افسـرده دل، افسـرده کنـد انجمنی را
ما افسرده دلان، ساکن کوی غم و دردیم
در عشق شکست خورده، ولی توبه نکردیم
پرسیدم خدا را که؛
چرا وقتی شادم همه با من می خندند،...
ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید ؟؟
خدا پاسخ داد:
شادی را برای جمع آوری دوست،...
و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم !!
بــا یــه قـامت شکستـــه، با نگاهــی مات و خستـــه
سـرشـو برده رو شــونش، یـــه نفر تنهـــا نشستــــه
تـــوی تنهـــاییش یه درده، جـــای پای قلبـــی سـرده
گـــل سرخــــی بـــــوده امــا، دیگـــه پـژمـــرده و زرده
فـــارغ از دیـروز و فـــرداش، غرقـــه تو دریـــای درداش
حسـرتش یه عشــــق نابه، که وفا کنـــه به عـهداش
یه شب خوب، تو آسمون،...
یه ستاره، چشمک زنون،...
خندید و گفت: کنارتم، تا آخرش، تا پای جون !
ستاره ی قشنگی بود، آروم و ناز و مهربون !
ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون...!
اما زیاد طول نکشید، عشق من و ستاره جون !!!
ابری اومد ستاره رو دزدید و برد، نامهربون !
حالا شبا به یاد اون، زل می زنم به آسمون....
دلم می خواد داد بزنم، این بود قول و قرارمون...؟؟؟
تو رفتی و از خودتم، نذاشتی حتی یه نشون !!!
دیگر مطمئن شده بود....
کسی که رو به رویش ایستاده، ماندنی نیست
نفس عمیقی کشید
تا شاید بتواند بغضش را حفظ کند
اما نه، فایده ای نداشت
باریدن عادت چشم هایش شده بود
بلافاصله با گوشه آستین پاکش کرد
غلبه بر لرزش شانه ها هم کار سختی بود
با همه توانش سعی کرد تمرکز کند
یک نفس عمیق دیگر....
چشم هایش را باز کرد
سرش را بالا گرفت و گفت:
خداحافظ
حـالم بـد نیســت، غـم کـم مــی خـورم
کـم کـه نه!! هر روز کم کم مــی خـورم
آب مــی خـواهــم، ســرابم مــی دهـند
عــشــق مــی ورزم عــذابم مــی دهـند
خـود نمـی دانـم کجـا رفتـم به خــواب
از چـه بیدارم نـکردی؟؟ آفتــاب...!!!